سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

اسلام - اسلام چیست؟

مصلوب شدن مسیح (جمعه 90/12/5 ساعت 10:22 عصر)

بدون شک عیسی مسیح ـ علیه السّلام ـ خود را در نخستین روزهای قیام خود انسان و بنده و فرستادة خدا می دانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبری برانگیخته و مانند اشعیاء، عاسوس، و موسی، برای راهنمایی و ارشاد مردم آمده است.[1]
در کتاب عهد جدید، بارها می خوانیم که عیسی ـ علیه السّلام ـ خود را بنده و فرستاده خدا می داند و از دیگران هم می خواهد که خدای یگانه را بپرستند.
«ای  اسرائیل! بشنو خداوندی که خدای ما است یک خداوند است.» مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمی شناسید، می پرستید اماما آنچه را که می شناسیم عبادت می کنیم.» یوحنا 3 - 13.
«خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب،‌ خدای اجداد ما، بنده خود عیسی ـ علیه السّلام ـ را به جلال رسانیده است» اعمال رسولان 3 - 26. پس دقت و مطالعه در انجیل و عهد جدید به خوبی روشن می گرداند که حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ بارها و بارها خود را بنده خداوند معرفی می کند و خداوند را خالق و فرستاده خود به عنوان پیامبر یکی از ادیان می داند.
وقتی سخن از مخلوق بودن و بنده خدا بودن می شود بحث محدودیت نیز در ‌آن نهفته است و بدیهی است که هر مخلوقی محدود است و هر ناقصی از کامل به وجود آمده است. و هر ناقصی به دنبال کمال خود است و حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ از اینکه بنده خداوند است هم مخلوق است و هم محدود، و خداوند که خالق اوست هم کامل است و هم یگانه و واحد که در کلمات حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ هم بود.
اما اجمال عبارات مربوط به الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مسیحیان را بر آن داشت که اصطلاح «پسر خدا» را در مورد آن حضرت توسعه دهند و این اصطلاح را از معنای تشریفی به معنای حقیقی متحول کنند البته آنان تا سه قرن در باب الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ اختلاف داشتند. هنگامی که اوایل قرن چهارم اسقفی برجسته به نام آریوس بر ضد اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی قیام کرد و مجادلات بالا گرفت، قریب به 300 اسقف به دعوت قسطنطین، نخستین قیصر مسیحی در شهر نیقیّة آسیای صغیر به سال 325.م شورایی تشکیل دادند. در این شورا قول به الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ با اکثریت قاطع پذیرفته شد و نظر آریوس مردود اعلام گردید. در قطعنامة آن شورا که به نام «قانون نیقاوی» معروف است در مورد حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ چنین می خوانیم:
«عیسی ـ علیه السّلام ـ مسیح پسر خدا، مولود از پدر یگانه مولود که از ذات پدر است خدا از خدا، نور از نور خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر ... او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده، انسان گردید. ... لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار می کنند ولی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پسر خدا خلق شده یا قابل تعبیر و تبدیل است.[2]
اینجا این سؤال پیش می آید که آیا حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ با خداوند یکی می باشد. بدان معنا که آیا یک وجود هستند و یا دو وجود؟! اگر یکی باشند، آیا مرکب هستند یا نه؟ اگر مرکب باشد، لازم می آید که ذات خداوند محتاج به غیر باشد. و آن محال است. چون او علت العلل است. و اگر دو تا باشند. حلول و یگانگی معنا ندارد. چون در دوئیت باید یک اشتراک و امتیازی باشد. تا تحقق یابد و اگر امتیازی بود یگانگی نیست.
و لفظ مولود نسبت به حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ می رساند که ممکن الوجود است نه واجب الوجود با لذات. که اگر واجب الوجود با لذات باشد، اولاً دو تا واجب الوجود با لذات لازم می دید و ثانیاً چون ممکن الوجود محدود است و هر محدودی نیاز به نامحدود برای وجود خود دارد. اصلاً نمی تواند واجب الوجود باشد.
و اما ازلی و ابدی بودن مخصوص صفات ذات خداوند است. که هر یک عین ذات اقدس اوست نه زائد و قائم، که در وجودش محتاج به غیر باشد. زیرا هر چه به ذات خود موجود باشد و در وجود محتاج به غیر نباشد و به عبارت اخری ذاتش در تحقق مستقل به خود باشد فنا و عدم در آن راه ندارد پس چون این معنی را که فنا و عدم در آن راه ندارد اگر نسبت به زمان گذشته و سابق دهی و گویی هرگز فانی و معدوم نبوده تعبیر از آن به ازلی شود و چون همین معنی را به زمان آینده نسبت دهی و گویی فنا و عدم هرگز بر آن راه نخواهد یافت تعبیر از آن به ابدی می گردد و اینکه ازلیت و ابدیت عین ذات اقدس اوست به سبب همان است که وجود عین ذات اقدس او باشد و اما این که غیر از ذات اقدس او کسی ازلی و ابدی نیست به سبب آنست که همه در وجود محتاج به غیر یعنی مفتقر به واجب الوجودند زیرا که ممکن الوجود آنست که وجود و عدمش هر دو خارج از ذاتش بوده باشد. یعنی در حد ذات خود نه وجود داشته باشد و نه عدم پس وجود و عدم هر یک نسبت به ذات وی مانند دو کفه میزان متساوی باشد و هیچ یک ترجیح بر دیگری نداشته باشد و از آنجائی که عدم و نیستی محتاج به علت نیست پس نفس عدم علت وجود مرجع عدم باشد یعنی مادامی که سبب و علت وجودی پیدا نشده در کتم عدم باقی است پس چون علت وجودش تحقق یافت موجود می شود و این معنی را حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ در تمام ظهور و بروز آشکار فرموده است.[3]
خلاصه اگر حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مخلوق و انسان نباشد، و خدا باشد یا در ذات خداوند است یا خارج از آن اگر خارج باشد خداوند محدود می شود و اگر داخل ذات خداوند باشد واجب الوجود می شود. و هر دو بیانگر احتیاج است که علتی قوی تر باید احتیاج خدا را بر طرف کند و احتیاج یعنی ممکن الوجود. و اگر در ذات و خارج نباشد. و مخلوق باشد خداوند خالق او است بنابراین حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ نیز مخلوق خداوند است نه پسر او و نه محل حلول خداوند .... .
و برای آگاهی از سخنان حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مبنی بر حادث و ممکن الوجود بودن خود به انجیل یوحنا باب پنجم و چهاردهم و دوازدهم، سیزدهم، بیست و یکم ... رجوع شود.[4]
در پایان خداوند نه روح است و نه جسم و نه جوهر و نه عرض که جمیع اینها مخلوقات اوست و هیچ یک از اجسام و جواهر و اعراض نه ازلی می‌باشد و نه ابدی بلکه جمیع حادث می باشند. و هر حادثی به محدث نیازمند است.
لذا حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ حادث و ممکن الوجود است و امکان ندارد او نیز قدیم بالذات باشد. چون قدیم بالذات یعنی کمال مطلق، و حادث یعنی ناقص. پس چگونه ممکن است ناقص در عین اینکه ناقص و محدود است کامل و نامحدود هم باشد و یا نامحدود، محدود و ناقص باشد. این اجتماع نقیضین خواهد بود که محال است. تحقق یابد. که اگر خداوند در حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ حلول کند اولاً او باید در حد حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ کوچک و محدود شود و دوماً سایر اماکن و اشیاء دیگر از او خالی می مانند و از فیض او محروم می شوند یعنی اماکنی و اشیایی وجود دارد که خداوند از آنان خالی و نسبت به آنان بی توجه است که با فلسفه خلقت سازگاری نخواهد داشت.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. در آمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد.
2. تاریخ اصطلاحات کلیسا، جان الدر.
3. کلام مسیحی، میشل توماس، مترجم حسین توفیقی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 3. و رجوع کنید به مجله کلام اسلامی، شماره 30. ص 98.
[2] . میلمرو. م، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، تهران، انتشارات حیات ابدی، 1981م، ص 244، توفیقی، حسین، به نقل از آشنایی با ادیان بزرگ، ص 147.
[3] . میرزا ابوطالب شیرازی، اسرار العقائد، قم، نشر انتشارات مکتب اسلام، چاپ اول، سال 1377، ص10.
[4] . ابوطالب شیرازی، اسرار العقائد، ص191 و 192.
[5] . همان، ص 236.


  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )

  • سفر از مسیحیت تا اسلام! (یکشنبه 88/8/24 ساعت 9:32 عصر)
    آغاز

    مالکوم ایکس، مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای آمریکا به دنیا آمد. او هفتمین فرزند خانواده بود. پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد. مالکوم چهار سال بیشتر نداشت که با چشمان خود دید فرقه ای از سفیدپوستان آمریکا خانه او را آتش زدند و خانواده اش را آواره کردند. به شش سالگی که رسید، پدری در خانه ندید. دو سال از ربوده شدن کشیش لیتل، پدرش می گذشت که یک روز جسد مثله شده او را کنار ریل راه آهن پیدا کردند. مادر مالکوم بیش از این تاب نیاورد و در بیمارستان روانی بستری شد.

    بردگی در لباس محبت

    مالکوم در کتاب خاطراتش درباره وضعیت زندگی خود بعد از مرگ پدرش، می نویسد: «کانون خانوادگی ما از هم گسست. یک قاضی سفیدپوست وکیل خانوادگی ما شد و بردگی در لباس محبت را به یکایک ما آموخت. هر یک از خواهران و برادرانم تحت سرپرستی خانواده ای قرار گرفتند و ما کاملاً از هم جدا شدیم». با وجود این، مالکوم اشاره می کند که همیشه دنبال فرصت مناسبی بودیم تا دور هم جمع شویم و ارتباط عاطفی خود را با یک دیگر حفظ کنیم.

    تنها

    مالکوم ایکس، رهبر سیاهپوستان مبارز آمریکا، دوران کودکی را در فقر و یتیمی پشت سرگذاشت، او امیدوار بود که بتواند در نظام آموزشی آمریکا رتبه ای کسب کند و به شغل مورد علاقه اش یعنی وکالت برسد. مالکوم ایکس، شاگرد ممتاز و برجسته ای بود که هوش و استعداد تحصیلی اش، او را از دیگر شاگردان سفیدپوست مدرسه جدا می کرد، ولی این برتری هرگز باعث نشد دید نژادپرستان به او تغییر کند و دست کم نام او را با احترام صدا کنند. هر گاه وارد کلاس می شد، او را «کاکاسیاه» خطاب می کردند و با توهین و تحقیر به استقبالش می رفتند. هنگامی که با معلمان صحبت می کرد یا از آنها مشورت می گرفت، تنها یک پاسخ می شنید: «درباره کاکاسیاه بودنت واقع بین باش. هدف وکیل شدن واقع بینانه نیست. شغلی را انتخاب کن که در حد توانایی توست».

     

    مالک ایکس


    گرفتار

    مالکوم ایکس، درس و مدرسه را رها کرد و تصمیم گرفت آزاد باشد. هرگونه قید و بندی را از پای خود گشود و یک دوره بی بند و باری را در جامعه آن روز آمریکا تجربه کرد. دوستان بدی برگزید و بدی ها را چشید؛ اما سرانجام هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد.

    آشنایی

    دوران محکومیت، از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت. مالکوم آموخت که هیچ گاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میله های زندان باشد. بیست سال از عمر او می گذشت که دوباره بازگشت به خویشتن را تجربه کرد. او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت.
    او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه «ملت مسلمان». آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. اتحاد، برادری و برابری، سه اصل جدایی ناپذیر در دین اسلام بود و تبعیض نژادی در آ ن معنا نداشت. آرام آرام دریچه ای به روی مالکوم گشوده شد؛ برتری به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست.

    در آغوش اسلام

    هفت سال از دوران محکومیت مالکوم گذشت و او دوباره به آغوش جامعه نژادپرستی بازگشت که هرگز حاضر به پذیرش او به عنوان یک انسان نبودند. اما این بار مالکوم ایکس درنگ نکرد و بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خویش را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.

    نصرت الهی

    مالکوم ایکس در جامعه آمریکا چنان جایگاهی پیدا کرده بود که هرگز تصوّر آن را نمی کرد. همان گونه که خود در یادداشت هایش می نویسد، اللّه به یاری او آمد و او را از اوج تباهی، به قله های معرفت و انسانیت رساند. مالکوم، طعم اسلام و مسلمانی را چشید. او خدا را شناخت و به هیچ قیمتی حاضر نشد از دین خود دست بردارد. به همین دلیل، مخالفت ها را تحمل کرد؛ شایعه ها، تهمت ها، ترورها و... را پشت سر گذاشت و فقط به آرمان مقدس خویش اندیشید.

    مبارزه

    هدف بلندی که مالکوم ایکس را در زندگی به دنبال خود می کشید، چیزی نبود جز مبارزه با برده داریِ نُوین در آمریکا. او می خواست به سیاهپوستان بفهماند کسانی که امروز شما را به دلیل پوست سیاهتان از ساده ترین حقوق انسانی محروم می کنند، هرگز اجازه نخواهند داد آینده ای روشن و آباد به استقبالتان بیاید. مالکوم به سیاهان می گفت: «زیستن در آمریکا، شما را آمریکایی نمی کند. شما باید یاد بگیرید از میوه های آمریکایی ها لذت ببرید. اما شما از این میوه ها لذت نبرده اید. شما تنها از خارها و سختی ها لذت برده اید برای اینکه شما باید سخت تر کار می کردید تا به میوه ها دست یابید».

    در خانواده

    مالکوم ایکس هم زمان با گام های بلند و سازنده ای که در مسیر اسلام برمی داشت، تصمیم گرفت به سنت نیک ازدواج، جامه عمل بپوشاند و با حضور زنی شایسته، خود را از تنهایی در لحظه های پرفراز و نشیب زندگی برهاند. مالکوم یار وفادار و همسر مهربانی می طلبید تا سرد و گرم روزگار را در کنار او بچشد و تلخ و شیرین هم زیستی با او را پذیرا باشد.
    بِتی، پرستار سیاهپوستی بود که در یکی از بیمارستان های آمریکا مالکوم را شناخت و هنگامی که با افکار و اعتقادات این جوان مبارز آشنا شد، پیشنهاد زندگی مشترک با او را پذیرفت. بتی، همسرش را مظهر اراده در یک زندگی خانوادگی می دانست و می گفت: «مالکوم برای من هم پدر و هم شوهر، و برای فرزندانش یک همبازی خوب بود».

    ریشه در تمام دنی

    مالکوم ایکس به چند کشور آسیایی و آفریقایی سفر کرد تا به جهانیان ثابت کند مبارزه با تبعیض نژادی و برده داری مدرن، تنها به جامعه آمریکا محدود نیست. او می خواست این حرکت در تمام نقاط دنیا ریشه یابد تا افزون بر کسب قدرت و انسجام لازم، سرانجام روزی به بار بنشیند و آزادی واقعی را در کام تمام استثمارزدگان دنیا فرو بنشاند.
     
    مالکم ایکس در مسجد
     

    حقیقت

    سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی اتحاد و برابری میان مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت. مالکوم در مناسک حج دید که هیچ فرقی بین سفید و سیاه و رنگین پوست نیست و همه مسلمانان جهان، از هر طبقه و نژادی که باشند با صلح و دوستی کنار یکدیگر جمع می شوند و عالی ترین مراسم مذهبی و اعتقادیِ خویش را به جای می آورند.

    آستانه راه

    مالکوم ایکس، پس از بازگشت از مناسک حج، نام حاج ملک شبّاز را برای خود برگزید. او با روحی پاک و صیقل داده به محل سکونت خود در آمریکا بازگشت و درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم مانهاتان، با شلیک چند گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند. مالکوم ایکس زمانی چشم از دنیا فروبست که چشم گشودن دختران دوقلویش را در این دنیا ندید. ولی آنها و نسل های ماندگار پس از آنها، آمدند تا راه نیمه تمام حاج ملک شبّاز را ادامه دهند. تا روزی که اثری از استثمار و بردگی روی زمین باقی نماند. به امید آن روز.
     
    منبع: +

  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )

  • تبلیغ جالب حجاب در مصر (یکشنبه 88/8/17 ساعت 10:10 عصر)

    حجاب /bestfoto.blogfa.ir

     

    bestfoto.blogfa.ir/حجاب

     

    منبع: +


  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )

  • ماجرای مسلمان شدن یک دختر مسیحی(ژاکلین) (چهارشنبه 88/7/22 ساعت 12:13 صبح)

    از "ژاکلین ذکریای ثانی" تا "زهرا علمدار"

     


    من ژاکلین ذکریای ثانی هستم. دوست دارم اسمم زهرا باشه. من از یه خانواده مسیحی هستم و از اسلام اطلاعات کمی دارم. وقتی وارد دبیرستان شدم از لحاظ پوشش و حجاب وضعیت مطلوبی نداشتم که بر می گشت به فرهنگ زندگیمون. توی کلاس ما یک دختر بود به اسم مریم که حافظ 18 جزء از قرآن مجید بود، بسیجی بود و از شاگردان ممتاز مدرسه. می خواستم هر طوری شده با اون دوست بشم.

     

    .... اون روز سه شنبه بود و توی نماز خانه مدرسه مون دعای توسل برگزار می شد، من توی حیاط مدرسه داشتم قدم می زدم که یه دفعه کسی از پشت سر، چشمای من رو گرفت. دستهاش رو که از روی چشمام برداشت، از تعجب خشکم زد. بله! مریم بود که اظهار محبت و دوستی می کرد. خیلی خوشحال شدم. اون پیشنهاد کرد که با هم به دعای توسل بریم. اول برایم عجیب بود ولی خودم هم خیلی مایل بودم که ببینم تو این مجلسها چی می گذره. وارد مجلس که شدیم دیدم دارند دعا می خوانند و همه گریه می کنند، من هم که چیزی بلد نبودم نشستم یه گوشه؛ ولی ناخواسته از چشمام اشک سرازیر شد. از اون روز به بعد من و مریم با هم به مدرسه می رفتیم، چون مسیرمون یکی بود، هر روز چیز بیشتری یاد می گرفتم. اولین چیزی که یاد گرفتم، حجاب بود. با راهنمایهای اون به فکر افتادم که در مورد دین اسلام مطالعه و تحقیق بیشتری کنم. هر روز که می گذشت بیش از پیش به اسلام علاقه مند می شدم. مریم همراه کتاب های اسلامی، عکس شهدا و وصیتنامه هاشون را برام می آورد و با هم می خوندیم، این طوری راه زندگی کردن را یادم می داد. می تونم بگم هر هفته با شش شهید آشنا می شدم.

     

    ... اواخر اسفند 1377بود که برای سفر به جنوب ثبت نام می کردند. مدتی بود که یکی از کلیه هام به شدت عفونت کرده بود و حتما باید عمل می شد. مریم خیلی اصرار کرد که همراه اونا به مناطق جنگی برم، به پدر و مادرم گفتم ولی اونا مخالفت کردند. دو روز اعتصاب غذا کردم ولی فایده ای نداشت. 28 اسفند ساعت 3 نصف شب بود که یادم اومد که مریم گفته بود ما برا حل مشکلاتمون دعای توسل می خونیم. منم قصد کردم که دعای توسل بخونم .شروع کردم به خوندن، نمی دونم تو کدوم قسمت دعا بودم که خوابم برد! تو خواب دیدم که تو بیابون برهوتی ایستاده ام، دم غروب بود. مردی به طرفم اومد و گفت: «زهرا بیا.....بیا.....می خوام چیزی نشونت بدم». دنبالش راه افتادم. تو نقطه ای از زمین چاله ای بود که اشاره کرد به اون داخل بشم، اون پائین جای عجیبی بود. یه سالن بزرگ با دیوارهای بلند و سفید که از اونا نور آبی رنگ می تراوید، پر از عکس شهدا و آخر آنها هم یه عکس از آقای خامنه ای. به عکس ها که نگاه می کردم احساس کردم که دارند با من حرف می زنند ولی چیزی نمی فهمیدم . آقا هم شروع کرد به حرف زدن، فرمود: «شهدا یه سوزی داشتند که همین سوزشان اونا را به مقام شهادت رسوند، مثل شهید جهان آرا، شهید باکری، شهید همت و علمدار....»

     

    پرسیدم: علمدار کیه؟ چون اسمش به گوشم نخورده بود. آقا فرمود: «علمدار همونیه که پیش توست. همونی که ضمانت تو رو کرده تا به جنوب بیایی.» از خواب پریدم. صبح به پدرم گفتم فقط به شرطی صبحانه می خورم که بگذاری به جنوب برم، او هم اجازه داد. خیلی تعجب کردم که چطور یه دفعه راضی شد. هنگام ثبت نام برای سفر، با اسم مستعار "زهرا علمدار" خودم رو معرفی کردم. اول فروردین 78 همراه بسیجیان عازم جنوب شدم. نوار شهید علمدار رو از نوار فروشی کنار حرم امام خمینی(ره) خریدم و هر چه این نوار رو گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم که چی می گفت. در طی ده روز سفری که داشتم تازه فهمیدم که اسلام چه دین شریفیه. وقتی بچه ها نماز جماعت می خوندند من یه کنار می نشستم زانوهام رو بغل می گرفتم و به حال بد خود گریه می کردم. به شلمچه که رسیدیم خیلی با صفا بود. نگفتم، مریم خواهر سه شهید بود. دو تا از برادرهاش تو شلمچه شهید شده بودند. با اون رفتم گوشه ای نشستم و اون شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا. یه لحظه احساس کردم شهدا دور ما جمع شده اند و دارند زیارت عاشورا می خونند. اونجا بود که حالم خیلی منقلب شد و از هوش رفتم. فردای اون روز، عید قربان بود و قرار بود آقای خامنه ای به شلمچه بیاد. ساعت حدود 5/11بود که آقا اومد. چه خبر شد شلمچه! همه بی اختیار گریه می کردند. با دیدن آقا تمام نگرانی ام به آرامش تبدیل شد. چون می دیدم که خوابم داره به درستی تعبیر می شه.

     

     

    خلاصه پس از اینکه از جنوب برگشتم تمام شک هام تبدیل به یقین شد، اون موقع بود که از مریم خواستم طریقه ی اسلام آوردن رو به من یاد بده. اون هم خوشحال شد. بعد از اینکه شهادتین رو گفتم یه حال دیگه ای داشتم. احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شده بودم. فقط این رو بگم که همه اعمال مسلمان بودن رو مخفیانه بجا می آوردم. لطف خدا هم شامل حالم شد و کلیه هایم به کلی خوب شد....

     

    منبع:

    نشریه فکه

    http://mazarshohada.parsiblog.com/-368172.htm


  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )

  • جهان در آستانه بعثت(1) (پنج شنبه 87/9/21 ساعت 10:51 صبح)

     

    پیش از آنکه بخواهیم در مورد تاریخ صدر اسلام سخنی برانیم،باید از شرایط آنروز دنیا سخن بگوییم تا بدانیم که چرا خدا  این زمان را برای فرستادن خاتم پیامبرانش برگزید.

     

    روم شرقی

      روم شرقی(بیزانس) که در سال 330 میلادی به پایتختی قسطنطنیه،توسط کنستانتین(قسطنطین) بزرگ،بنیاد نهاده شده بود، مرکز صحنه مبارزات و تهاجمات اقوام مختلف بود.

      مردمان روم،در عین جنگ و ستیز و تجاوز به خاک همسایگانشان،مردمی هنرمند نیز بودند.شهر قسطنطنیه یکی از چهار شهر بزرگ جهان(اورشلیم،رم،آتن و قسطنطنیه) بود و در آن ساختمانها و کلیساهای بزرگ و مجلل،از جمله کلیسای سانتاسوفیا و آبراهها و حمامهای مشهور، قرار داشت.شهر قسطنطنیه مستحکمترین شهر آن روز جهان بود و حصارهای آن تا قرن پانزدهم میلادی،گشوده نشد.

     

    در آستانه بعثت، روم شرقی،بر یونان و ترکیه فعلی،شام،فلسطین و بخشهایی از آفریقا حکومت میکرد.

     

    دین رومی ها، نخست بت پرستی بود و تعداد خدایان رومی ضرب المثل شده بود،ولی با تأسیس روم شرقی مذهب مسیحیت اجازه تبلیغ یافت و سپس دین رسمی مملکت شد.شاهزادگان و روحانیان بزرگ روم برای تسلط بر مردم و سرکوب احساسات آزادیخواهانه متحد شده بودند و با برگزاری مراسم پر زرق و برق ولی توخالی،تشریفات خسته کننده از یک سو و ایجاد رعب و وحشت از سوی دیگر،به حکومت خود ادامه میدادند.دوران قرون وسطی، نزدیک به یک قرن بود که آغاز شده بود.مغرب زمین در خرافات و تفکرات غلط فرو رفت.تبدیل شدن مسیح به فرزند خدا و تثلیث نیز ارمغان این دوره است.گویند در این دوران مردم را در اوج ناآگاهی نگه داشته بودند چنانکه آنها را از نظافت باز میداشتند و شپش را مروارید خدا بر روی زمین میخواندند.به اسم دین، مردم را از کسب علم باز میداشتند و اگر علم روز چیزی را نشان میداد که بر خلاف نظرات ایشان بود آنرا تکفیر میکردند چنانکه بعدها و در اواخر قرون وسطی،نظریات گالیله را کفر نامیدند!

     دادگاههای تفتیش عقاید و شیوع خرافات به شدت در حال گسترش بود و چه بسا افرادی که به بهانه ای واهی مثل «جادوگری» به آتش کشیده میشدند!

     

    برتراند راسل گوید:«وقتی اعراب مسلمان وارد اسپانیا شدند،بینوایان و یهودیان از سقوط سلطنت و کلیسا که فقر آنها را نادیده گرفته و ایمانشان را درهم کوبیده بودند،هیچ افسوسی نخوردند.»

     

     


  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    چیزی که بدان علم نداری را نپذیر
    لجنپرانی به قصاص در سینمای ایران
    شیعه شدن بانوی آلمانی
    شیعه شدن یک دی جی
    نابغه ای که شهید شد
    اعتراض عریان فمنیستهای اوکراین
    موج ضداسلام جدید در اروپا
    تظاهرات علیه پاپ برای حق سقط جنین!
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 0 بازدید
    دیروز: 15 بازدید
    کل بازدیدها: 255831 بازدید
  •   درباره من
  • اسلام - اسلام چیست؟
    خادم اسلام
    یک مسلمان گناهکار هستم. محتاج دعای برادران و خواهران مسلمان. شبهات در نت زیاد بود، احساس کردم باید پاسخ داده شوند. دوستان، برایم دعا کنید...
  •   لوگوی وبلاگ من
  • اسلام - اسلام چیست؟
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • حجاب[13] . مسیحیت[13] . مظلومیت[12] . اسلام[6] . مسیحی[5] . انجیل[4] . تازه مسلمان[4] . بعثت[3] . انحراف[3] . رهیافتگان به اسلام[3] . صدر اسلام[3] . تحریف[3] . تورات[2] . مسلمان[2] . یهودی[2] . مسیحیت تبشیری[2] . مسیح[2] . فرانسه[2] . اشتباه[2] . پاپ[2] . پیامبری . پیامبری حضرت محمّد(ص) . تبلیغ . تثلیث . بم باز,آیت الله حکیم, مفتی, وهابیت, عربستان . بیزانس . انجیل متی . حسین . حسین بن علی . حضرت محمد . حقانیت اسلام . حقیقت . حواریون . خدا . دنیاپرستی . دی جی . ذکر خدا . رتبه سه رقمی کنکور . رجعت . رسول خدا . رمز موفقیت . المپیادی . امام حسین . امام رضا . امامت . اهریمن . اهورامزدا . ایران . باستان . اسلام هراسی . اسلامستیز . اسلامستیزی . اسناد . آخرالزمان . آرامش . آندره سموئیان . اروپا . استعداد درخشان . اسرائیل . اسرائیلی . فریب . فلسطین . فلسفه احکام . فمنیسم . فمینیسم . قرآن . قرآن کریم . قرون وسطی . مانی . مریم مجدلیه . مزدک . صلیب . طنز . عرب جاهلی . عربستان . عزاداری . عصر جاهلیت . علامه تقی جعفری . عنکبوت . رهیافتگان به اسلام , شان استون , پسر الیور استون, تازه مسلمانان . روم شرقی . زرتشت . ژاکلین . ساسانیان . سقط جنین . سوئد . شبهه . شرک . شعر انتظار , مهدی موعود, آخرالزمان, انتظار, مهدویت . شهوترانی . شهید . شهید علمدار . شهید مطهری . شیعه شدن . مسیحیت, خدا, تصویر, تحریف, هنر . کتاب مقدّس . کشیش . کلیسا . کلیسا,پول مسلمین, وهابیت, مسلمین, مظلومیت . مظلومیت , مسیحیان, توهینات ,اسلام . نماز, کلیسا, مظلومیت, اسلام,مسیحیت . نیرنگ . همجنسبازی . هنر . یهودای اسخریوطی . مسلمان شدن . مسیحی ,اسلام ,مظلومیت . جعل . ترکیه . تصویر .
  •   مطالب بایگانی شده
  • قبل از 9/86
    10/86
    11/86
    بهار 1387
    زمستان 1386
    شهریور 1387
    آذر 1387
    دی 1387
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    فروردین 89
    اردیبهشت 89
    خرداد 89
    تیر 89
    شهریور 89
    آبان 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • عاشق آسمونی
    .: شهر عشق :.
    نور
    گروه اینترنتی جرقه داتکو
    فقط من برای تو
    دوباره سبز می شویم...
    به دلتنگی هام دست نزن
    دهاتی
    دکتر علی حاجی ستوده - متخصص بیماریهای داخلی
    آوای عشق
    Islam
    دفاعیات یک انقلابی
    پاسخ به شبهات
    نقد مسیحیت
    نقد آیین زرتشت
    ماه به خون نشسته
    کشیش سابق
    خاطرات شهدا
    حجاب، persian girls، عکس دختر ایرانی، آزادی حج
    کتاب مقدّس(مسیحی واقعی)
    امام نقی
    نقد آتئیسم
  •  لوگوی دوستان من