در انجیل متی باب 1 آیه ی 11 آمده است : و یوشیا، یکنیا(1) و برادرانش را در زمان جلای بابل آورد .
در این متن، سه اشتباه آشکار وجود دارد.
اول اینکه یوشیا یازده سال قبل از اسارت بابلی وفات کرده بود و اصلا در زمان جلای بابل نبود تا فرزندانی بیاورد.
دوم اینکه اصلا یکنیا فرزند یوشیا نیست بلکه پسر یهویاقیم است.
سوم اینکه یکنیا هجده سال قبل از اسارت بابلی به دنیا آمده بود و حتی مدت سه سال هم بر تخت سلطنت نشسته بود و سپس به به بابل رفت.
اشتباهی دیگر از انجیل متی
در انجیل متی آمده است: « آنگاه سخنی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت که سی پاره ی نقره را برداشتند بهای آن را قیمت کرده شده ای که بعضی از بنی اسرائیل بر او قیمت گذاردند و آنها را بجهت کوزه گر دادند چنانکه خداوند به من گفت ».
این در حالی است که جمله ی مذکور هرگز در کتاب ارمیا نیامده است بلکه در کتاب زکریا آمده است و این اشتباهی آشکار از سوی نویسنده ی انجیل متی است.
البته پاسخی نیز از سوی مسیحیان در این زمینه ارائه شده است که تنها یک ادعا است و کاملا بدون دلیل و به همین دلیل از طرح آن صرف نظر می کنیم.
اشتباه حیرت انگیز انجیل متی
در سلسله نسب حضرت مسیح نیز اشتباهات متعددی در انجیلها وجود دارد. به عنوان مثال در انجیل متی، پس از آنکه نسل حضرت مسیح را از ابراهیم تا آن حضرت نام می برد می افزاید: « پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه ». با مراجعه به متن انجیل متی و شمارش اجداد حضرت مسیح متوجه اشتباه نویسنده می شویم چرا که از جلای بابل تا حضرت مسیح تنها سیزده نفر وجود دارند و نه چهارده نفر. این مسأله چالش بزرگی در مسأله ی خطا ناپذیری کتاب مقدس است و تا کنون بارها و بارها از سوی منتقدین کتاب مقدس مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
متن بی ربط در تورات، اشکالی که هرگز پاسخی برای آن ارائه نشده است
برای واضح شدن اشکال، متن تورات را به صورت کامل می نویسم.
سفر تثنیه، باب 10:
و در آن وقت خداوند به من گفت : دو لوح سنگ موافق اولین برای خود بتراش و نزد من به کوه برآی و تابوتی از چوب برای خود بساز و بر این لوحها کلماتی را که بر لوحهای اولین که شکستی بود خواهم نوشت و آنها را در تابوت بگذار.
پس تابوتی از چوب سنط ساختم و دو لوح سنگ موافق اولین تراشیدم و آن دو لوح را
در دست داشته به کوه برآمدم و بر آن دو لوح موافق کتابت اولین آن ده کلمه را که خداوند در کوه از میان آتش در روز اجتماع گفته بود نوشت و خداوند آنها را به من داد پس برگشته ار کوه فرود آمدم و لوحها را در تابوتی که ساخته بودم گذاشتم و در آنجا هست چنانکه خداوند مرا امر فرموده بود و بنی اسرائیل از بیروت بنی یقعان به موسیره کوچ کردند و در آنجا هارون مرد و در آنجا دفن شد و پسرش العاذار در جایش به کهانت پرداخت و از آنجا به جدجوده کوچ کردند و از جدجوده به یطبات که زمین نهرهای آب است در آنوقت خداوند سبط لاوی را جدا کرد تا تابوت عهد خداوند را بردارند و به حضور خداوند ایستاده او را خدمت نمایند و به نام او برکت دهند چنانکه تا امروز است بنابر این لاوی را در میان برادرانش نصیب و میراثی نیست خداوند میراث وی است چنانکه یهوه خدایت به وی گفته بود و من در کوه مثل روزهای اولین چهل روز و چهل شب توقف نمودم و در آن دفعه نیز خداوند مرا اجابت فرمود و خداوند نخواست تو را هلاک سازد و خداوند مرا گفت برخیز و پیش روی این قوم روانه شو تا به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردم که به ایشان بدهم داخل شده آن را به تصرف آورند.
با یکبار مطالعه ی این بخش به راحتی متوجه می شویم که بخشی را که به صورت رنگی مشخص نموده ام کاملا بی ارتباط به سایر مطالب این باب است.
حالا یک بار این بخش را حذف کنید و دوباره متن را بخوانید. به روشنی متوجه می شوید که یک متن منسجم است که به یکباره مطلبی کاملا بی ربط در میان آن قرار گرفته بوده است.
البته از نظر تاریخی نیز، بخشی را که رنگی کرده ام کاملا بی ربط به این باب است.
چرا؟
زیرا این سخنان موسی در برج یازدهم از سال چهلم خروج صورت پذیرفته است در حالی که وفات هارون شش ماه قبل از آن اتفاق افتاده بود یعنی در برج پنجم همان سال.
البته این اشکالی است که امروزه همگان متوجه آن شده اند. در ترجمه ای که من در اختیار دارم ( ترجمه ی قدیمی 1895 میلادی که در سال 2002 تجدید چاپ شده است ) نیز این بخش درون پرانتز قرار داده است تا خواننده سر در گم نشود.
همچنین در بسیاری از ترجمه های معتبر بین المللی و از جمله NIV ، NASB ، AMP ، NLT و ... نیز این بخش را درون پرانتز قرار داده اند.
منبع: ادیان نیوز
______________________________________________________
پی نوشت:
1- یکنیا: نام دیگر یهویاکین است.
|
گذشته از دلایل عقلی مبنی بر صحت اعتقاد شیعیان به رجعت در آخرالزمان این مفهوم در کتب مقدس پیامبران قبل از اسلام عهد عتیق و عهد جدید نیز بارها تکرار شده است.رجعت از جمله اعتقادات شیعه اثنی عشری است که بیشتر در موضوعات مطروحه در مهدویت به کار برده میشود. و از مصدر ثلاثی مجرد از باب رجع به معنی بازگشتن و برگشتن است. این کلمه در موضوعات مختلف و متفاوتی استخدام و به کار رفته از جمله این موارد می توان از بازگشت روح به بدن مادی و زنده شدن انسان در دنیا، بازگشت روح به بدن پس از برپایی قیامت، جدایی روح از بدن و انتقال آن به بدن دیگری (تناسخ) و بازگشت حضرت مهدی (عج) و قیام او در قرآن نیز آیاتی از طرف خداوند ذکر شده که مبین و ناظر به دو معنای نخست است ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا، ای خدا ما، ما بینا و شنوا شدیم پس ما را برگردان تا کار نیکو دهیم (سجده 12) وضونوا انهم خلقناکم عبثا و انکم الینا لا یرجعون و گمان کردند که به سوی ما برگردانده نمیشود. (قصص/39) آنچه در این مطلب بدان پرداخته میشود بازگشت کسانی است که مردند و قبل از برپایی قیامت دوباره به جهان بازگردانده میشوند این معنی تنها به اعتقادات شیعیان پیرامون ظهور حضرت حجت (عج) اختصاص ندارد.
بلکه قبل از اسلام و در کتب مقدس دیگر پیامبران الهی نیز آمده است گذشته از دلایل عقلی مبنی بر صحت این اعتقاد، دلایل تاریخی ینز در این رابطه وجود دارد که به تعدادی از آنها خواهیم پرداخت.
رجعت در عهد عتیق (تورات):
از جمله حکایاتی که در کتب مقدس عهد عتیق آمده داستان الیشع نبی است که در کتاب او پادشاهان ذکر شده است و او یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که کرامات و معجزات فراوانی از او نقل شده و در دعای ام داود و مناظرات امام رضا (ع) علمای یهود و مسیح از آن استدلال شده است.
در عهد عتیق داستان زنده شدن طفلی به دست الیشع که در قرآن از او به عنوان السع یاد شده است چنین نقل شده است:
پس الیشع به خانه داخل شد دید که طفل مرده و بر بستر او خوابیده است چون داخل شد در را بر هر دو بست و نزد خداوند دعا نمود و برآمده بر طفل دراز شد و دهان خود را بر دهان وی و چشم خود را بر چشم او دست خود را بر دست او گذاشته و بر او خم شد و گوشت سرگرم شد و طفل هفت مرتبه عطسه کرد پس چشمان خود باز کرد. (1)
امام رضا در مناظره خود با یکی از علمای مسیحی که زنده کردن مردگان و شفای بیماران را نشانه خدایی عیسی (ع) میدانست فرمود: الیسع هم از این کارها میکرد روی آب راه میرفت، مرده زنده میکرد کور مادرزاد و پیسی را شفا میداد اما امتش وی خدا نخواندند و هیچکس او را نپرستید. (2)
این داستان که به زنده شدن پسری به دست ایلیا اشاره دارد: پسر آن زن که صاحب خانه بود بیمار شد و مرض او چنان سخت شد که نفس در او باقی نماند مرد و به ایلیا گفت: ای مرد خدا مرا با تو چه کار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا به یاد آوری و پسر مرا بکشی؟ او وی را گفت: پسرت را به من بده پس او را از آغوش وی گرفته بالای خانه که در آن ساکن بود برد و او را بر بستر خود خوابانید و نزد خداوند استغاثه نمود گفت: ای یهوه خدای من مسالت اینکه جان این پسر به وی برگردد و خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود و جان پسر وی برگشت که زنده شد. (3)
در کتاب دانیال نبی باب دوازدهم مطالبی ذکر شده که مربوط به رجعت در آینده است و برخی نویسندگان آن را به رجعت در زمان حضرت مهدی (عج) نسبت دادهاند و آن اینکه در آن زمان میکائیل امر عظیمی که برای پسرام قوم توایستاده است برخواهد خاست و چنان زمان تنگی خواهد شد که از زنانی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیدهاند بیدار خواهند شد اما اینان برای حیات جاودانی و آن به جهت خجالت و حقارت جاودانی (4)
و این همان اعتقاد شیعه است که معتقدند: خداوند در روز ظهور حضرت مهدی (عج) گروهی از مومنان خالص وعدهای از منافقان فاجر را در این دنیا با همان اندام و صورتی که بودند پیش از قیامت زنده میکند تا به گروهی از آنان عزت و گروهی دیگر را ذلیل گرداند.
رجعت در انجیل:
در عهد جدید انجیل حکایتی درباره زنده شدن دختری به دست حضرت عیسی (ع) نقل شده است: سرپرست عبادتگاه آن محل رسید و او (عیسی) را پرستش کرد و گفت: دخترم همین الان فوت کرد ولی استدعا دارم بیایید و دستتان را روی او بگذارید تا زنده شود پس عیسی و شاگردان به طرف خانه او راه افتادند ... وقتی عیسی به خانه سرپرست کنیه رسید و یا گروه نوحه خانها و مردم مضطرب روبرو شد، فرمود: همهتان بیرون بروید این دختر نمرده خوابیده است.
سرانجام وقتی همه بیرون رفتند عیسی در داخل اطاق رفت دست دختر را گرفت و دختر صحیح و سالم از جا بلند شد. (5)
یا داستان زنده شدن فرزند آن بیوه زن که دهی از فوت او در عزا و ماتم شد و حضرت عیسی (ع) که دلش برای داغ دیده سوخته بود به امر پروردگار پسر را زنده کرد. (6) و یا داستان زنده شدن ایلعازر که چهار روز از مرگش گذشته بود و او را به خاک سپرده بودند و حضرت عیسی (ع) به خواهش مرتا خواهر ایلعارز او را به دنیا بازگرداند. (7)
رجعت در قرآن
در قرآن کریم به این اعتقاد شیعیان اشاره شده است از جمله آیاتی که مفسرین و علمای قرآن شناس آنها را به امر رجعت مرتبط دانستهاند میتوان از آیه 83 سوره نحل یاد که خداوند در آن میفرماید: «یوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بآیاتنا فهم یوزعون» به خاطر آور روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که ایات ما را تکذیب میکردند محشور میکنیم و آنها را نگه میداریم تا به یکدیگر ملحق شوند. شیخ حر عاملی دراین باره مینویسد: دلالت این آیه بر حقانیت رجعت به قدری صریح و روشن است که اگر تفسیری هم از ائمه در این مورد نبود باز هم از آیه شریفه میتوانستیم اثبات رجعت را استفاده کنیم (8) علامه طباطبایی نیز این آیه را مبین اعتقاد به رجعت میداند و میگوید چون در آیه از حشر گروهی از انسانها سخن به میان آمده است بنابراین مربوط به حشر در قیامت نمیباشد. (9)
آیه دیگری که مبین رجعت است آیه 55 سوره نور است: وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفهم فیالارض کما استخلف الذین من قبلهم. خدا به کسانی که از شما ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین (خود) قرار دهد، همانگونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین (خود) قرار داد و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند (تا) مرا عبادت کند و چیزی را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند. و یا آیاتی چون آیه 38 و 83 سوره نحل، بقره آیه 214 و بسیاری دیگر که مبین رجعت و بازگشت بعضی از انسانها به دنیاست.
------------------------------------------------------------
منابع:
1- عهد عتیق، کتاب دوم پادشاهان ص 580، 581 آیات 32-38
2- الایقاظ من الهجعه، ص 114.
3- عهد عتیق ص 560.
4- همان ص 1309.
5- انجیل عیسی مسیح، ص 84.
6- همان ص 81-80.
7- همان ص 131-130.
8- الایقاظ من الهجعه، ص73.
9- المیزان، ج15،
|
بنا بر باور مسیحیان، «یهودا»، یکی از دوازده حواری مسیح، با دریافت سی سکه نقره رشوه ایشان را به حاکمان یهودی رم نشان داد، آنان عیسی را به شیوه دردناکی به صلیب کشیدند. در کتاب مقدس و در انجیل متی درباره یهودا گفته شده که وی با شتاب از این عمل خود، پوزش و پس از بازگرداندن سی سکه نقره، خود را حلقآویز کرد.
یهودا اسخریوطی، یکی از حواریون عیسی بود. او که مکان عیسی را به دشمنانش لو داد.
نام «یهودا»، سی سکه نقره پاداش وی و بوسهای که به عیسی داد تا خود را به سربازان رومی به جای مسیح بشناساند، برای نزدیک دو هزار سال است که به نماد خیانت در فرهنگ غرب مطرح است و گفته میشود که در دوزخ نیز وی در پایینترین طبقه قرار دارد.
به اعتقاد برخی مورخین، افزون بر چهار انجیل معتبر مسیحیان یعنی متی، مرقس، لوقا و یوحنا، یهودا نیز انجیلی نوشتهاست که درباره زندگی مسیح میباشد. نسخه اصلی و دستنوشته «انجیل یهودا»، مربوط به سده دوم پس از زادروز، مدتها پیش از میان رفتهاست، ولی انجیلی که هم اینک با نام «انجیل یهودا» در دسترس است و دارای اعتبار مشکوکی است، یک یا دو سده پس از مرگ مسیح نوشته شده و منتسب به حواریونی مانند توماس و فیلیپ و یا به زن پیرو مسیح مریم مجدلیه است.
|
بدون شک عیسی مسیح ـ علیه السّلام ـ خود را در نخستین روزهای قیام خود انسان و بنده و فرستادة خدا می دانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبری برانگیخته و مانند اشعیاء، عاسوس، و موسی، برای راهنمایی و ارشاد مردم آمده است.[1]
در کتاب عهد جدید، بارها می خوانیم که عیسی ـ علیه السّلام ـ خود را بنده و فرستاده خدا می داند و از دیگران هم می خواهد که خدای یگانه را بپرستند.
«ای اسرائیل! بشنو خداوندی که خدای ما است یک خداوند است.» مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمی شناسید، می پرستید اماما آنچه را که می شناسیم عبادت می کنیم.» یوحنا 3 - 13.
«خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بنده خود عیسی ـ علیه السّلام ـ را به جلال رسانیده است» اعمال رسولان 3 - 26. پس دقت و مطالعه در انجیل و عهد جدید به خوبی روشن می گرداند که حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ بارها و بارها خود را بنده خداوند معرفی می کند و خداوند را خالق و فرستاده خود به عنوان پیامبر یکی از ادیان می داند.
وقتی سخن از مخلوق بودن و بنده خدا بودن می شود بحث محدودیت نیز در آن نهفته است و بدیهی است که هر مخلوقی محدود است و هر ناقصی از کامل به وجود آمده است. و هر ناقصی به دنبال کمال خود است و حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ از اینکه بنده خداوند است هم مخلوق است و هم محدود، و خداوند که خالق اوست هم کامل است و هم یگانه و واحد که در کلمات حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ هم بود.
اما اجمال عبارات مربوط به الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مسیحیان را بر آن داشت که اصطلاح «پسر خدا» را در مورد آن حضرت توسعه دهند و این اصطلاح را از معنای تشریفی به معنای حقیقی متحول کنند البته آنان تا سه قرن در باب الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ اختلاف داشتند. هنگامی که اوایل قرن چهارم اسقفی برجسته به نام آریوس بر ضد اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی قیام کرد و مجادلات بالا گرفت، قریب به 300 اسقف به دعوت قسطنطین، نخستین قیصر مسیحی در شهر نیقیّة آسیای صغیر به سال 325.م شورایی تشکیل دادند. در این شورا قول به الوهیت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ با اکثریت قاطع پذیرفته شد و نظر آریوس مردود اعلام گردید. در قطعنامة آن شورا که به نام «قانون نیقاوی» معروف است در مورد حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ چنین می خوانیم:
«عیسی ـ علیه السّلام ـ مسیح پسر خدا، مولود از پدر یگانه مولود که از ذات پدر است خدا از خدا، نور از نور خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر ... او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده، انسان گردید. ... لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار می کنند ولی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پسر خدا خلق شده یا قابل تعبیر و تبدیل است.[2]
اینجا این سؤال پیش می آید که آیا حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ با خداوند یکی می باشد. بدان معنا که آیا یک وجود هستند و یا دو وجود؟! اگر یکی باشند، آیا مرکب هستند یا نه؟ اگر مرکب باشد، لازم می آید که ذات خداوند محتاج به غیر باشد. و آن محال است. چون او علت العلل است. و اگر دو تا باشند. حلول و یگانگی معنا ندارد. چون در دوئیت باید یک اشتراک و امتیازی باشد. تا تحقق یابد و اگر امتیازی بود یگانگی نیست.
و لفظ مولود نسبت به حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ می رساند که ممکن الوجود است نه واجب الوجود با لذات. که اگر واجب الوجود با لذات باشد، اولاً دو تا واجب الوجود با لذات لازم می دید و ثانیاً چون ممکن الوجود محدود است و هر محدودی نیاز به نامحدود برای وجود خود دارد. اصلاً نمی تواند واجب الوجود باشد.
و اما ازلی و ابدی بودن مخصوص صفات ذات خداوند است. که هر یک عین ذات اقدس اوست نه زائد و قائم، که در وجودش محتاج به غیر باشد. زیرا هر چه به ذات خود موجود باشد و در وجود محتاج به غیر نباشد و به عبارت اخری ذاتش در تحقق مستقل به خود باشد فنا و عدم در آن راه ندارد پس چون این معنی را که فنا و عدم در آن راه ندارد اگر نسبت به زمان گذشته و سابق دهی و گویی هرگز فانی و معدوم نبوده تعبیر از آن به ازلی شود و چون همین معنی را به زمان آینده نسبت دهی و گویی فنا و عدم هرگز بر آن راه نخواهد یافت تعبیر از آن به ابدی می گردد و اینکه ازلیت و ابدیت عین ذات اقدس اوست به سبب همان است که وجود عین ذات اقدس او باشد و اما این که غیر از ذات اقدس او کسی ازلی و ابدی نیست به سبب آنست که همه در وجود محتاج به غیر یعنی مفتقر به واجب الوجودند زیرا که ممکن الوجود آنست که وجود و عدمش هر دو خارج از ذاتش بوده باشد. یعنی در حد ذات خود نه وجود داشته باشد و نه عدم پس وجود و عدم هر یک نسبت به ذات وی مانند دو کفه میزان متساوی باشد و هیچ یک ترجیح بر دیگری نداشته باشد و از آنجائی که عدم و نیستی محتاج به علت نیست پس نفس عدم علت وجود مرجع عدم باشد یعنی مادامی که سبب و علت وجودی پیدا نشده در کتم عدم باقی است پس چون علت وجودش تحقق یافت موجود می شود و این معنی را حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ در تمام ظهور و بروز آشکار فرموده است.[3]
خلاصه اگر حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مخلوق و انسان نباشد، و خدا باشد یا در ذات خداوند است یا خارج از آن اگر خارج باشد خداوند محدود می شود و اگر داخل ذات خداوند باشد واجب الوجود می شود. و هر دو بیانگر احتیاج است که علتی قوی تر باید احتیاج خدا را بر طرف کند و احتیاج یعنی ممکن الوجود. و اگر در ذات و خارج نباشد. و مخلوق باشد خداوند خالق او است بنابراین حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ نیز مخلوق خداوند است نه پسر او و نه محل حلول خداوند .... .
و برای آگاهی از سخنان حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ مبنی بر حادث و ممکن الوجود بودن خود به انجیل یوحنا باب پنجم و چهاردهم و دوازدهم، سیزدهم، بیست و یکم ... رجوع شود.[4]
در پایان خداوند نه روح است و نه جسم و نه جوهر و نه عرض که جمیع اینها مخلوقات اوست و هیچ یک از اجسام و جواهر و اعراض نه ازلی میباشد و نه ابدی بلکه جمیع حادث می باشند. و هر حادثی به محدث نیازمند است.
لذا حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ حادث و ممکن الوجود است و امکان ندارد او نیز قدیم بالذات باشد. چون قدیم بالذات یعنی کمال مطلق، و حادث یعنی ناقص. پس چگونه ممکن است ناقص در عین اینکه ناقص و محدود است کامل و نامحدود هم باشد و یا نامحدود، محدود و ناقص باشد. این اجتماع نقیضین خواهد بود که محال است. تحقق یابد. که اگر خداوند در حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ حلول کند اولاً او باید در حد حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ کوچک و محدود شود و دوماً سایر اماکن و اشیاء دیگر از او خالی می مانند و از فیض او محروم می شوند یعنی اماکنی و اشیایی وجود دارد که خداوند از آنان خالی و نسبت به آنان بی توجه است که با فلسفه خلقت سازگاری نخواهد داشت.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. در آمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد.
2. تاریخ اصطلاحات کلیسا، جان الدر.
3. کلام مسیحی، میشل توماس، مترجم حسین توفیقی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، فصل 3. و رجوع کنید به مجله کلام اسلامی، شماره 30. ص 98.
[2] . میلمرو. م، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، تهران، انتشارات حیات ابدی، 1981م، ص 244، توفیقی، حسین، به نقل از آشنایی با ادیان بزرگ، ص 147.
[3] . میرزا ابوطالب شیرازی، اسرار العقائد، قم، نشر انتشارات مکتب اسلام، چاپ اول، سال 1377، ص10.
[4] . ابوطالب شیرازی، اسرار العقائد، ص191 و 192.
[5] . همان، ص 236.
|