مشرق ـ این بانوی آلمانی ابتدا توضیحاتی درباره مطالعاتش در حوزه دین اسلام سخن گفت و سپس آیت الله سید محمدصادق روحانی، کلیاتی در مورد اسلام این دین برتر و خاتم برای این بانو ارائه داد و او را به وظیفه خطیری که بعنوان یک زن محقق اگاه ساخت. او سپس شهادتین را بر زبان جاری ساخت و به دین اسلام علوی پیوست.
او نام زیبای حسنی (Hosna ) را برای خود برگزید و البته از کمبود تبلیغات شیعی در آلمان و انگلیس گله مند بود و معتقد بود جوانان زیادی تمایل به آشنایی با دین اسلام دارند اما بیشتر منابع از طریق اهل سنت و ترک های اهل سنت میباشد و منابع شیعی بسیار بسیار کم و کمتر از آن مبلغ آشنا به موضوعات دینی و متناسب با دنیای کنونی.
این بانوی تازه مسلمان یکی از دلایل تمایل به اسلام علوی را مطالعه کتاب قیام امام حسین(ع) نوشته آیت الله روحانی که به انگلیسی ترجمه شده است، اعلام کرد.
سپس آیت الله روحانی یک جلد قرآن با ترجمه انگلیسی را به وی اهدا کردو به او سفارش کرد که در مورد اصول دین و بعد فروع دین، تحقیقاتش را ادامه دهند و چنانچه به سؤالات و شبهاتی برخوردند از طریق علمای صاحب صلاحیت پیگیر پاسخ باشند تا با دلایل قرآنی ـ روایی و البته عقلانی و استدلالی به آنها پاسخ دهند.
|
به گزارش ادیان نیوز، "احمد حنیف" تازه مسلمان کانادایی در دانشگاه یورک تورنتو علوم سیاسی میخواند و به شدت بین دانشجویان شهرت داشت، دیجی و اهل خواندن و رقص، همیشه دور و برش پر بود از انواع و اقسام دختران اروپایی و آمریکایی و بیشتر وقتش صرف ترانهخوانی و خوشگذرانی در پارتیهای مختلط میشد اما در عین حال بسیار اهل مناظره و بحثهای اعتقادی سیاسی هم بود.
بچه که بود دوست داشت کشیش شود، اما بعدها وقتی فهمید کشیشها نمیتوانند ازدواج کنند، از این شغل پشیمان شد! به بعضی دیدگاههای مسیحیت انتقاد داشت و نمیتوانست باورشان کند! باورش نمیشد انسان بتواند سه خدا را بپرستد! نمیتوانست عیسی علیه السلام را پسر خدا بنامد!
کمکم مارکسیست شد، اما بعد دید فایده ندارد! ادیان یهودی، هندو و تائو را هم مطالعه کرد، ولی بازهم نتوانست انتخاب کند تا اینکه روزی در کتاب فروشی دانشگاه، قرآن را دید همانجا بازش کرد و خواند انگار هر کلمه را مستقیماً از خود خدا میشنید... مثل بادکنک شده بود و داشت میترکید با خوشحالی ازکتابخانه بیرون رفت و فریاد کشید یافتم! پیدایش کردم!
* چطور دیجی و خوانندهای مثل شما شهادتین گفت و مسلمان شد؟
یک روز در دانشگاه تمام بچهها علیه چند جوان مسلمان به مناظره میپرداختند. دوستانم از من خواستند علیه آن مسلمانان صحبت کنم ولی من به دلیل پذیرش دین اسلام حاضر به انجام این کار نبودم، آن چند فرد مسلمان به من گفتند تو خدا و حضرت محمد صلوات الله علیه را قبول داری، من گفتم آری و بعد آنها شهادتین را خواندند و مسلمان شدم، بعد از آن گویا به حالت طبیعی و اصل خود بازگشتم.
روزی در دانشگاه با یک دانشجوی مسلمان شروع به صحبت کردم، او از من سؤال میکرد که خدای تو کیست گفتم "الله"، گفت پیامبرت را میشناسی؟ گفتم "محمد" آنجا بود که آن دانشجو به من گفت تو مسلمانی و همین شرط اسلام آوردن است.
* با خواندن قرآن اولین بار مثل ارشمیدس کشف بزرگی کردید، مگر در قرآن چه چیزی یافتید؟
قرآن یک روح است و نه یک اسم یا یک کتاب، ما باید با این روح ارتباط برقرار کنیم تا بتوانیم از آن بهرهمند شویم و از اتصال با آن به جواب صحیح برسیم برای همین است که بنده هر وقت معنویتم بالاتر است، حس میکنم، زمانی است که ارتباط بیشتری با قرآن برقرار کردهام و گاه خواندن کتابی مثل تفسیر برای برقراری ارتباط به ما کمک میکند ولی اصل قضیه چیز دیگری است.
گاه میشود شخصی همه تفاسیر را حفظ است ولی هیچ بهرهای نمیبرد چون راه وصل شدن به روح را نیافته است و من به این حقیقت رسیدم.
* شما یک مبارز و انقلابی متأثر از مالکوم ایکس هستید، چرا؟
نه فقط من بلکه همه سیاهپوستان آمریکایی به نوعی متأثر از شخصیت "مالکوم ایکس" هستند و به خاطر مبارزاتی که علیه ظلم میکرد و رهبر مسلمانان آمریکا بود، روی من اثر زیادی داشت ولی من آدمی هستم که هیچ چیزی را راحت نمیپذیرفتم و با تحقیقات خودم به اسلام روی آوردم.
پس از توطئه و شهادت مالکوم ایکس به وسیله پلیس آمریکا، انگیزه ما برای گرایش به اسلام بیشتر شد، پس از ایشان تعداد زیادی شدیم و برای تسکین خانواده و اعلام اینکه دنبالهرو راه او هستیم، به خانه ایشان رفتیم تا نسبت به ظلمی که به سیاهان آمریکا میشود اعتراضمان را نشان دهیم. راستش من اوایل حتی با خواندن قرآن، شبهاتی برایم ایجاد میشد مانند قضیه بردهداری (کنیز و غلام) زیرا ما سیاهان آمریکا نسبت به این قضیه خاطرات تلخی در طول تاریخ داریم و خیلی حساس هستیم ولی واقعیت و حقیقت زیبای اسلام مرا در خود جذب میکرد و با گذشت زمان این شبهه برای من حل شد و به تفاوت آن با نظام بردهداری آمریکاییان پی بردم.
* در مدت 18 سالی که به اتفاق خانواده در ایران بودید، ایران را چگونه دیدید؟
کشور ایران کشور خوبی است. مردم ایران بین سنت و مدرنیته قرار گرفتهاند، این موقعیت سختی است چرا که بین دین گذشته و مسائل آینده گیر کردهاند. اسلام باید به مردم و جوانان جواب بدهد ولی متأسفانه بعضی از حوزویان ما نمیروند بین مردم و جوانانی که به اصطلاح سوسول هستند، این خطر بزرگی است. روحانیون بین مردم نمیروند و این بسیار بد و اشتباه است. از دیگر سیاستهای اشتباهی که در ایران وجود دارد مربوط به حقوق خارجیهاست، چرا خارجیها در ایران حق خرید خانه و ماشین ندارند؟!
این شرایط سختی را برای آنها ایجاد میکند. این هم بد است که یک دختر ایرانی حق ازدواج با خارجیها را بهراحتی ندارد. به نظرم این قوانین برای کشوری مسلمان اصلاً خوب نیست. باید رفتار مسلمانی را بین خودمان تقویت کنیم، فقط شعارش را ندهیم و فقط تبلیغ نکنیم.
بهتر است که بیشتر رفتار کنیم، رفتار انسانی بهترین راه است و نه اسلام اسلام کردنهای شعاری. به قول سید"جمالالدین اسدآبادی" که گفت به غرب رفتم، مسلمان ندیدم ولی اسلام دیدم، به شرق آمدم مسلمان دیدم و اسلام ندیدم. باید مواظب باشیم چون به این وضع عمل کردن خطرناک است.
* نظرتان درباره مسئله آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی چیست؟
در همه ادیان مسئله آخرالزمان وجود دارد و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارد جدای از بحث دین، همه انسانها به صورت فطری میتوانند به اثبات وجودی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پی ببرند. مهمترین راه برای تأثیر گرفتن و پیرو امام زمان بودن این است که هر کدام از ما خود را یک امام زمان کوچک بدانیم، مثل امام خمینی رحمت الله علیه باشیم که نمونه کوچکی از امام زمان بود و اصلاحگری میکرد و ما باید همگی در حد خودمان، روحیه اصلاحگری داشته باشیم و این خیلی مهم است.
* چطور شد که ازدواج کردید؟
وقتی مسلمان شدم نمیدانستم که چطوری باید با یک زن مسلمان که محجبه باشد، ازدواج کنم. همیشه از دختران محجبه خوشم میآمد ولی پیدا نمیکردم. یک روز از خدا خواستم که با یک دختر مسلمان آشنا شوم تا اینکه فردای آن روز دانشگاه رفتم، در دانشگاه دفتری داشتیم که مسلمانان در آن تبلیغ میکردند که با دفتر مسیحیان مشترک بود، در بین مسیحیان از یک دختر مسیحی که تبلیغ مسیحیت میکرد خوشم آمد ولی مشکل آنجا بود که مسلمان نبود.
تصمیم گرفتم که با اسلام آشنایش کنم، چهار ماه با ایشان صحبت کردم تا اینکه یک روز آن دختر پیش من آمد و گفت میخواهم مسلمان شوم، من هم بلافاصله به ایشان گفتم شهادتین را بگو تا مسلمان شوی و وقتی گفت، بلافاصله به او گفتم قصد ازدواج با شما را دارم و ازدواج کردیم.
* چه تعریفی از مقوله حجاب در اسلام دارید؟
حجاب یک اصل است که صورت ظاهری ثابتی ندارد و اصول آن را خدا به ما اعلام کرده، این به ما مربوط است که بر اساس شرایط چه پوششی را داشته باشیم. دین اسلام دین خوبی است که اصول را به ما معرفی میکند و در سلایق و نوع آنها به ما آزادی کامل میدهد. در مسئله حجاب هم همین طور است که اصول را از خدا بشنویم و با آزادی نوع پوششمان را انتخاب کنیم، حالا هر چه میخواهد باشد، چه کلاه باشد چه چادر و چه هر چیز دیگری، البته این نظر بنده است.
متأسفانه مرد و زن ما، خوب یکدیگر را نمیشناسند و انتظارات و تواناییهای یکدیگر را نمیدانند، برای همین فکر میکنند که باید مثل هم باشند، این اشتباه است، باید این دو جنس همدیگر را خوب بفهمند و بشناسند و جایگاههای خود را خوب بدانند تا به این مشکلاتی که الان دچار آن هستیم، نرسیم. این اشتباه است که زن از روی اجبار یا از روی خواست خود بیرون خانه کار کند چون باعث میشود نتواند فرزندان خود را تربیت کند. زن باید درس بخواند و دانشگاه برود تا بتواند بهتر بفهمد و بهتر تربیت کند، اگر هم میخواهد کار کند کارش نزدیک خانه باشد، حتیالمقدور داخل خانه باشد. الگوی زنان باید حضرت خدیجه سلام الله علیها باشد، در عین حالی که از بزرگترین تجار بود ولی کارش را در خانه انجام میداد. خیلی بد است که خانمها در عین داشتن این همه آزادی فکر میکنند اسیرند.
* بزرگترین آرزوی شما چیست؟
آرزوی خیلی بزرگ بنده این است که بتوانم در کشورم و در اروپا به یکی از مبلغان بزرگ اسلام تبدیل شوم و افراد بسیاری را به دین اسلام و روش درست زندگی کردن آن دعوت کنم. بهرغم میل باطنیام برای همیشه به انگلستان میروم، هر چند این رفتن من اجباری است زیرا به خاطر قوانین ایران نمیتوانیم دیگر اینجا بمانیم، از سوی دیگر اشتیاق زیادی برای تبلیغ اسلام به خصوص تشیع در انگلیس و تمام دنیا دارم، ولی به نظرم ایران به عنوان تنها مأمن و پناهگاه مسلمانان که نقطه اتکا و امید مظلومان دنیاست، نباید در این خروج و عدم ارائه امکانات به خارجیها سختگیری کند.
منبع: ادیان نیوز
|