سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

شهید علمدار - اسلام چیست؟

ماجرای مسلمان شدن یک دختر مسیحی(ژاکلین) (چهارشنبه 88/7/22 ساعت 12:13 صبح)

از "ژاکلین ذکریای ثانی" تا "زهرا علمدار"

 


من ژاکلین ذکریای ثانی هستم. دوست دارم اسمم زهرا باشه. من از یه خانواده مسیحی هستم و از اسلام اطلاعات کمی دارم. وقتی وارد دبیرستان شدم از لحاظ پوشش و حجاب وضعیت مطلوبی نداشتم که بر می گشت به فرهنگ زندگیمون. توی کلاس ما یک دختر بود به اسم مریم که حافظ 18 جزء از قرآن مجید بود، بسیجی بود و از شاگردان ممتاز مدرسه. می خواستم هر طوری شده با اون دوست بشم.

 

.... اون روز سه شنبه بود و توی نماز خانه مدرسه مون دعای توسل برگزار می شد، من توی حیاط مدرسه داشتم قدم می زدم که یه دفعه کسی از پشت سر، چشمای من رو گرفت. دستهاش رو که از روی چشمام برداشت، از تعجب خشکم زد. بله! مریم بود که اظهار محبت و دوستی می کرد. خیلی خوشحال شدم. اون پیشنهاد کرد که با هم به دعای توسل بریم. اول برایم عجیب بود ولی خودم هم خیلی مایل بودم که ببینم تو این مجلسها چی می گذره. وارد مجلس که شدیم دیدم دارند دعا می خوانند و همه گریه می کنند، من هم که چیزی بلد نبودم نشستم یه گوشه؛ ولی ناخواسته از چشمام اشک سرازیر شد. از اون روز به بعد من و مریم با هم به مدرسه می رفتیم، چون مسیرمون یکی بود، هر روز چیز بیشتری یاد می گرفتم. اولین چیزی که یاد گرفتم، حجاب بود. با راهنمایهای اون به فکر افتادم که در مورد دین اسلام مطالعه و تحقیق بیشتری کنم. هر روز که می گذشت بیش از پیش به اسلام علاقه مند می شدم. مریم همراه کتاب های اسلامی، عکس شهدا و وصیتنامه هاشون را برام می آورد و با هم می خوندیم، این طوری راه زندگی کردن را یادم می داد. می تونم بگم هر هفته با شش شهید آشنا می شدم.

 

... اواخر اسفند 1377بود که برای سفر به جنوب ثبت نام می کردند. مدتی بود که یکی از کلیه هام به شدت عفونت کرده بود و حتما باید عمل می شد. مریم خیلی اصرار کرد که همراه اونا به مناطق جنگی برم، به پدر و مادرم گفتم ولی اونا مخالفت کردند. دو روز اعتصاب غذا کردم ولی فایده ای نداشت. 28 اسفند ساعت 3 نصف شب بود که یادم اومد که مریم گفته بود ما برا حل مشکلاتمون دعای توسل می خونیم. منم قصد کردم که دعای توسل بخونم .شروع کردم به خوندن، نمی دونم تو کدوم قسمت دعا بودم که خوابم برد! تو خواب دیدم که تو بیابون برهوتی ایستاده ام، دم غروب بود. مردی به طرفم اومد و گفت: «زهرا بیا.....بیا.....می خوام چیزی نشونت بدم». دنبالش راه افتادم. تو نقطه ای از زمین چاله ای بود که اشاره کرد به اون داخل بشم، اون پائین جای عجیبی بود. یه سالن بزرگ با دیوارهای بلند و سفید که از اونا نور آبی رنگ می تراوید، پر از عکس شهدا و آخر آنها هم یه عکس از آقای خامنه ای. به عکس ها که نگاه می کردم احساس کردم که دارند با من حرف می زنند ولی چیزی نمی فهمیدم . آقا هم شروع کرد به حرف زدن، فرمود: «شهدا یه سوزی داشتند که همین سوزشان اونا را به مقام شهادت رسوند، مثل شهید جهان آرا، شهید باکری، شهید همت و علمدار....»

 

پرسیدم: علمدار کیه؟ چون اسمش به گوشم نخورده بود. آقا فرمود: «علمدار همونیه که پیش توست. همونی که ضمانت تو رو کرده تا به جنوب بیایی.» از خواب پریدم. صبح به پدرم گفتم فقط به شرطی صبحانه می خورم که بگذاری به جنوب برم، او هم اجازه داد. خیلی تعجب کردم که چطور یه دفعه راضی شد. هنگام ثبت نام برای سفر، با اسم مستعار "زهرا علمدار" خودم رو معرفی کردم. اول فروردین 78 همراه بسیجیان عازم جنوب شدم. نوار شهید علمدار رو از نوار فروشی کنار حرم امام خمینی(ره) خریدم و هر چه این نوار رو گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم که چی می گفت. در طی ده روز سفری که داشتم تازه فهمیدم که اسلام چه دین شریفیه. وقتی بچه ها نماز جماعت می خوندند من یه کنار می نشستم زانوهام رو بغل می گرفتم و به حال بد خود گریه می کردم. به شلمچه که رسیدیم خیلی با صفا بود. نگفتم، مریم خواهر سه شهید بود. دو تا از برادرهاش تو شلمچه شهید شده بودند. با اون رفتم گوشه ای نشستم و اون شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا. یه لحظه احساس کردم شهدا دور ما جمع شده اند و دارند زیارت عاشورا می خونند. اونجا بود که حالم خیلی منقلب شد و از هوش رفتم. فردای اون روز، عید قربان بود و قرار بود آقای خامنه ای به شلمچه بیاد. ساعت حدود 5/11بود که آقا اومد. چه خبر شد شلمچه! همه بی اختیار گریه می کردند. با دیدن آقا تمام نگرانی ام به آرامش تبدیل شد. چون می دیدم که خوابم داره به درستی تعبیر می شه.

 

 

خلاصه پس از اینکه از جنوب برگشتم تمام شک هام تبدیل به یقین شد، اون موقع بود که از مریم خواستم طریقه ی اسلام آوردن رو به من یاد بده. اون هم خوشحال شد. بعد از اینکه شهادتین رو گفتم یه حال دیگه ای داشتم. احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شده بودم. فقط این رو بگم که همه اعمال مسلمان بودن رو مخفیانه بجا می آوردم. لطف خدا هم شامل حالم شد و کلیه هایم به کلی خوب شد....

 

منبع:

نشریه فکه

http://mazarshohada.parsiblog.com/-368172.htm


  • نویسنده: خادم اسلام

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    چیزی که بدان علم نداری را نپذیر
    لجنپرانی به قصاص در سینمای ایران
    شیعه شدن بانوی آلمانی
    شیعه شدن یک دی جی
    نابغه ای که شهید شد
    اعتراض عریان فمنیستهای اوکراین
    موج ضداسلام جدید در اروپا
    تظاهرات علیه پاپ برای حق سقط جنین!
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 81 بازدید
    دیروز: 4 بازدید
    کل بازدیدها: 259541 بازدید
  •   درباره من
  • شهید علمدار - اسلام چیست؟
    خادم اسلام
    یک مسلمان گناهکار هستم. محتاج دعای برادران و خواهران مسلمان. شبهات در نت زیاد بود، احساس کردم باید پاسخ داده شوند. دوستان، برایم دعا کنید...
  •   لوگوی وبلاگ من
  • شهید علمدار - اسلام چیست؟
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • حجاب[13] . مسیحیت[13] . مظلومیت[12] . اسلام[6] . مسیحی[5] . انجیل[4] . تازه مسلمان[4] . بعثت[3] . انحراف[3] . رهیافتگان به اسلام[3] . صدر اسلام[3] . تحریف[3] . تورات[2] . مسلمان[2] . یهودی[2] . مسیحیت تبشیری[2] . مسیح[2] . فرانسه[2] . اشتباه[2] . پاپ[2] . پیامبری . پیامبری حضرت محمّد(ص) . تبلیغ . تثلیث . بم باز,آیت الله حکیم, مفتی, وهابیت, عربستان . بیزانس . انجیل متی . حسین . حسین بن علی . حضرت محمد . حقانیت اسلام . حقیقت . حواریون . خدا . دنیاپرستی . دی جی . ذکر خدا . رتبه سه رقمی کنکور . رجعت . رسول خدا . رمز موفقیت . المپیادی . امام حسین . امام رضا . امامت . اهریمن . اهورامزدا . ایران . باستان . اسلام هراسی . اسلامستیز . اسلامستیزی . اسناد . آخرالزمان . آرامش . آندره سموئیان . اروپا . استعداد درخشان . اسرائیل . اسرائیلی . فریب . فلسطین . فلسفه احکام . فمنیسم . فمینیسم . قرآن . قرآن کریم . قرون وسطی . مانی . مریم مجدلیه . مزدک . صلیب . طنز . عرب جاهلی . عربستان . عزاداری . عصر جاهلیت . علامه تقی جعفری . عنکبوت . رهیافتگان به اسلام , شان استون , پسر الیور استون, تازه مسلمانان . روم شرقی . زرتشت . ژاکلین . ساسانیان . سقط جنین . سوئد . شبهه . شرک . شعر انتظار , مهدی موعود, آخرالزمان, انتظار, مهدویت . شهوترانی . شهید . شهید علمدار . شهید مطهری . شیعه شدن . مسیحیت, خدا, تصویر, تحریف, هنر . کتاب مقدّس . کشیش . کلیسا . کلیسا,پول مسلمین, وهابیت, مسلمین, مظلومیت . مظلومیت , مسیحیان, توهینات ,اسلام . نماز, کلیسا, مظلومیت, اسلام,مسیحیت . نیرنگ . همجنسبازی . هنر . یهودای اسخریوطی . مسلمان شدن . مسیحی ,اسلام ,مظلومیت . جعل . ترکیه . تصویر .
  •   مطالب بایگانی شده
  • قبل از 9/86
    10/86
    11/86
    بهار 1387
    زمستان 1386
    شهریور 1387
    آذر 1387
    دی 1387
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    فروردین 89
    اردیبهشت 89
    خرداد 89
    تیر 89
    شهریور 89
    آبان 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • عاشق آسمونی
    .: شهر عشق :.
    نور
    گروه اینترنتی جرقه داتکو
    فقط من برای تو
    دوباره سبز می شویم...
    به دلتنگی هام دست نزن
    دهاتی
    دکتر علی حاجی ستوده - متخصص بیماریهای داخلی
    آوای عشق
    Islam
    دفاعیات یک انقلابی
    پاسخ به شبهات
    نقد مسیحیت
    نقد آیین زرتشت
    ماه به خون نشسته
    کشیش سابق
    خاطرات شهدا
    حجاب، persian girls، عکس دختر ایرانی، آزادی حج
    کتاب مقدّس(مسیحی واقعی)
    امام نقی
    نقد آتئیسم
    پاسخ به شبهات
  •  لوگوی دوستان من